[53]

دیروز داشت میگفت هرکدوم از اعضای گروه چند سالشونه. در اومد من کوچیک ترینشونم. خود درسا 31 سالشه بقیه حدودا 27.

خیلی خوشحالم هنوز 20 سالمه. 

 

[53]...

قضیه اینکه من وقتی رفتم ببینمش 24 ساعت بود که نخوابیده بودم و با یه حجم زیادی از قهوه و یه دوش اب سرررد خودمو بیدار نگه داشته بودم. 

و الان خعلی سردرگمم چون با اینکه تسکارو نوشته واسم نمیدونم چی به چیه و باید چیکار کنم. 

[53]...

دو ماه دیگم به موهام استراحت میدم بعد میرم طوسی شون میکنم دوباره :‌))

پلاس 

من قرار نیست بزارم موهام بلند شه. لااقل نه حالا... 

[53]...

وسط حرف زدنمون یهو دوستشو دید گفت ببخش آتی باید قطع کنم. بعدش اومد کلی عذرخواهی کرد که خیلی وقت بود دوستشو ندیده بود و ... اوصولا درک میکنم و میگم اشکال نداره ولی اون روز یه عالمه سرش غر زدم. تهش فقط [53]...ادامه مطلب

حدود ساعت یازده اماده شدم که با نازنین بریم آرایشگاه. یه جا تو تهرانپارس. خیلی هم آدرسش پیچ در پیچ بود که خب واسه همین با اسنپ رفتیم. یه ساعتی هم اونجا منتظر شدیم که سمانه جون کارش تموم شه و نوبت ماها [53]...ادامه مطلب

چهار صبح بیدار شدم. اولین چیزی که دیدم سارا بود که رو تخت کناریم خوابیده. دیشب که از اتاق نازنین برگشت یه کوچولو بیدار شدم ولی ترجیح دادم خودمو بزنم به خواب. در نتیجه از دیروز ظهر تا الان هیچ برخورد د [53]...ادامه مطلب

تا یه روز حالشو نمیپرسم میگه تو دوستم نداری. و من کاملا این needy بودنشو درک میکنم. چون خودمم همین شکلی ام. کاش اینقدر احمق نباشمو بیشتر حواسم بهش باشه. بغلش کردم زد زیر گریه میگه دلم واسه بابام تنگ شده. میگه جوابمو ندادی فکر کردم ازم ناراحتی و من اصلا تحمل این وضعیتو ندارم.

[53]...

فردا میرم استادیوم. میشینم همونجا که قبلا مینشستیم. باید همه این دردارو گریه کنم.

[53]...